داشتم تو اتوبان ميرفتم ديدم يه بچه اي رو موتور خوابش برده بود و داشت مي افتاد باباش هم اصلا حواسش نبود.
رفتم کنارش هر چقدر بوق ميزدم نمي فهميد.
آخرش رفتم جلوش و سرعتمو کم کردم تا ايستاد بهش گفتم :
پس چرا حواست به بچه ات نيس ؟؟؟
ي دفعه دو دستي زد تو سرشو گفت :
اصغر پس ننه ت کوووووووو؟؟!!!!
نظرات شما عزیزان: